دارم طلاق میگیرم واقعا دیگه خسته شدم خیلیا منو اینجا میشناختن چد سال بود ۹سال ما با هم نمیساختیم خونوادش خیلی دخالت میکنن من با خانوادش سر رفتارای بدشون قطع ارتباط بودم اما شوهرم گوشی و بچه ننه و عصبی و بار اخرم میخواست خفم کنه و بهم حمله کرد یعنی خیلی وقتا عصبی میشد و حمله مسکرد و بعدم کلی التماس میکنه که برگردم منم همش به خاطر زندگیم فرصت دادم
طوری که شوهرم فکر کرده هر کار کنه من بازم برمیگردم الان یکم اس میده تو روخدا خودمو میکشم بدون تو نمیتونم و اینا دلم میسوزه یکم ج میدم میتوپه بهم و باز اون روشو نشون میده و فحاشی میکنه و توهین میکنه و تهمت میزنه.
یعنی عوض بشو نیست
تو رو خدا خیلی دو دلم خونوادمم خیلی دارن بهم فشار میارن میگن قسطها چی میشه ما ضامن شدیم شوهرت ممکنه بعد قسطها رو نده
و از این حرفا
و مامانمم حسابیییییی داره فشار میاره حسابیییییی غر میزنه من از خودم خونه دارم اما بچمو مجبور میشم بذارم پیششون برم دنبال کارام ینقدر اذیت میکمن که از جونم سیر شدم.