رفته مغازه شوهرم خودش مهمون داره ازشهردیگه اومدن به شوهرم گفته بامهمونام مادروبرادرم میایم شام خونت منم به شوهرم گفتم بابچه کوچیک من نمتونم غذابپزم ملت چه پروان خودشون بچه ندارن اصلاشعورودرک ندارن من خودم به کارام به زورمیرسم بچم شیطون شده راه افتاده اصلاوانمیسته 😤😤😤😐😐