ای وی اف کرده بودم روز نهم انتقالم تست زدم منفی بود افسردگی گرفتم گفتم این سری ام نشد ب شوهرم چیزی نگفتم ولی.. دلم براش میسوخت کلی ام چیز سنگین بلندکردم از زورم قهوه ام خوردم
تااینکه دوباره روز یازدهم بی بی چک زدم ی رد کمرنگ ک فقط توهم خودم بود دیدم اما گفتم الکیه گذاشتم رو دستمال کاغذی رومیز رفتم از سراجبار بیرون... افسرده بودما برگشتم دیدم دوخط پررنگ افتاده دلم ی جوری شد یکی دیگه زدم زیر پنج ثانیه خط دوم افتاد فقط اون جیغی ک تنها میزدم و خداروشکر میکردم با جیغ... هیچوقت یادم نمیره الهی شکر.. الان پنج ماهمه... اینقد شکست خورده بودم تو راه درمان... که هنوزم باورم نمیشه خدا قسمت همه منتظرا بکنهـ 🥺🥺