شوهرم که جونم براش میره تو دعوا بهم گفت کپه مرگتو بزار
دیگه بعد این حرف نتونستم باهاش مثل قبل بگم و بخندم
میگن آدما حرف دلشونو تو دعوا میگن
بعدش دیگه همش نگاش میکنم همون چهره موقع گفتن این حرف یادم میاد و اشکم در میاد اونم بدش میاد میگه باز چته من هیچی نمیتونم بگم چون ناراحت میشه