تیتیش مامانی که تا سن ۱۶ سالگی با قهر و دعوا میخاست به همه خواسته هاش برسه الان اومده تو زندگی مشترک
نمیدونه چجور رفتار کنه خدا بگم پدر و مادرم چیکار کنه که مجبورم کردن به ازدواج همش به چشم یه مزاحم دیده میشدم هیچ اختیار از خودش نداره و قدرت تصمیم گیری از بس گفتن اینکار و بکن اینکارو نکن یجوری باهاش برخورد میشه که انگار یه پسر چهار ساله اس همش نگرانشن طاقت دوری ازشو ندارن تو یه ساختمونیم ولی میرن جایی مدام در حال گفتگو آدمای بدی نیستن ولی از این وضعیت خسته و عصبیم خودمون هزار تا مشکل داریم اونا هم اضافه شدن برای یه دختر مستقل که الان بگین تنها بخدا تا آمریکا هم میرم و گلیمش از آب میکشم بیرون خیلی سخته همچین شوهری که دهن بینه حتی خرجشم میدن بخاطر وابسته نگه داشتن با وجود سرکار رفتن
خودشم اعتراف کرد چون اونا به من وابسته ان منم همینجوریم بخدا انگار فقط همین یه آدم تو زندگیشون وجود داره از خواهراش بگیر تا مادرش پدرش تمام طول دوران نامزدی دو نفره نداشتیم اصلا
انقد اسمشو میگن پسرم پسرم میکنن بخدا شاهزاده انگلیس اینهمه طرفدار نداره نمیدونم پسش بدم بهشون خودمم برم از این خراب شده