سلام بچه ها کمککنید ی مشورت میخام
دیشب مراسم خاستگاری دوم بود و ما رفتیم منزل داماد برای اشنایی بیشتر و تعیین قرار بله برون بعد با اینکه ما ده جلسه مشاور رفتیم و ی عالم تست دادیم
و توافق کردیم که ازدواج کنیم و شروع مراسمات ...
مراسم قبل از بله برون بود ....
خواهر داماد گفت خانم خودتو معرفی کنید داماد خاست صحیت کنه گفت نه شما نه ! بزارید خودش بگه یعنی من ....سوالم اینه :
من از اینکه خاهرش جلوی جمع اجازه نداد داماد که برادر خودشه حرف بزنه ناراحت شدم ....و پرید وسط و شروع کرد ب سوال پرسیدن از من ....
منم خیلی ناراحت شدم
سوالاتش رو پاسخ دادم 😞ولی خورد شدم 😞
نمیدونم چیکار کنم 😞
ادامه ندم 😞
موقعیت ازدواجی عالی ایی هست .
اینمبگم بعد از اینکه نطق های خواهر داماد تموم شد رفتن اشپزخونه و اومدن بسرون گفتند خوب تاریخ بله برون بزاریم ....
٫و دختره بس کرد موضوعش رو ..چون داماد رفت و گویا بهشون گفت بسه دیگه ...... موقع برگشت داناد به من گفت ببخشید و ممنون ک جواب خواهرمو ندادید 😞
من خیلی ولی دلخور بودم.
نمیدونم چیکار کنم