بخونید و ببینید اشتباه کردم یا نه.
شوهرم مرد خوبیه تا حالا هم خطایی نکرده
عمه اش طلاق گرفته ،همسایمونه، چون سختی های زیادی کشیده شوهرم بهش کمک میکنه منم اصلا با این قضیه مثلاً کمک های مالی یا سر زدن و کارهای دیگه مشکل ندارم ،البته برادر های عمه اش همه هم هوا شو دارن خودش هم خرجی تا حدودی در میاره.
اما شوهر من چون هم دلسوزه هم اینکه انگار خیلی دوست داره در ذهن عمه بزرگمرد جلوه بده گاهی زیاده روی میکنه.
این عمه خانوم یه دختر بیست ساله داره که نامزدم داره ولی خیلی از لحاظ شوخی خنده یا تیپ و حجاب آزاده،
حجاب و اینا رعایت نمیکنه
چند وقت پیش دیدم اونو بیرون از قصد روشو برگردون و محل نذاشت سلام علیک نکرد منم خیلی بهم برخورد ،ما انقد احترام میزاشتم حالا اینطور برخورد کرد
اینو خاطرتان باشه
چند باری عمه اش میگفت دخترم رو برو از محل کارش برگردون یا برسون منم مشکل نداشتم،رابطه خواهر برادری بود ،اما دختره این اواخر ب شوهرم گفت رانندگی یادم بده ،حالا اطرافش آدم های زیادی هست ک یادش بدن
دیشب شوهرم ساعت ده شب رفت برگردون دختره رو از سرکار دو ساعت طولش داد برگشت ،گفتم کجا بودی گفت رانندگی یادش میدادم منم گفتم تو این شهر کوچیک خوبیت نداره دوتایی بخوای ، میدونم حس بین شما خواهر برادری ،اما با اخلاق آزاد این دختر و آرایش و مو و لباس و شوخی و خنده تو هم مردی من نمیپسندم نرو دیگه ،حس خوبی ندارم
گفت اونا منو حامی میدونن نمیتونم نه بگم ،زشته
باز امروز زنگ زدن برو بیارش ما هم بیرون بودیم رفت برش گردوند ش منم تو ماشین بودم از هر دو قضیه شاکی بودم خیلی سرد جواب سلامش دادم متوجه شد اومد ب مامانش گفت،حالا عمه زنگ زده شوهرم انگار خانومت خوشش نیومده دخترم آوردی شوهرمم گفت نه اصلا شما بد برداشت کردی
شوهرم هم ماتم و بحث و جدل که چرا هر چی من کار کردم واسشون ب باد دادی
نامزده دختره هم تو ی شهر دیگه سه ساعت فاصله دارن
بعد دختره نامزدی شو بهم زد دوباره برگشته ب نامزدش بعد عمه شوهرم بهش میگفت دخترم رو نصیحت کن و...دختره و مادرش هم زیاد از شوهرم تعریف میکنن
این هم بگم مطمئن ام چیزی بینشون نیست و منظور ندارن الان ولی من از بعدش میترسم از اینکه نکنه پیش بیاد، تو این شرایط باید چیکار کنم