منم پدرم فراریه از دست طلبکارا.
تازه سالم هم نیست سکته و عمل قلب باز و ... نصف قلبش داره کار میکنه.
یه خواهر ۱۹ ساله مجرد هم دارم خواستگار میاد براش فرار میکنه.
تو محله آبرویی نمونده چون طلبکارا یا خودشون میان داد و بیداد میکنن یا چک ها رو دادن شر خر ها اونا میان پاشون میکوبن به در و داد و بیدا میکنن. ییا موتوری اجیر میکنن مزاحم مادرم میشن.
خودم روزی ۵ تا قرص اعصاب میخورم. روانی شدم از دست خانوادم. زانوم ساییدگی داره و تو ۲۹ سالگی دو تا زانو بند میبندم و میرم کار میکنم چون کارم سرپاییه بلکه قسط و قرض زندگی خودمو بپردازیم. حملات عصبی پانیک دارم هر هفته ۴ تا ۵ بهم حمله دست میده.
و .... ولی از لطف خدا نا امید نیستم به هیچ وجه