2733
2734

من وقتایی که دور همی های مناسبتی میگیرن..مثه همین چهارشنبه سوری...سیزده بدر...روز زن و روز مرد..تولدوشب یلدا.....تا ساعت ها حالم بده....دلم میگیره....انگار غم‌عالم میشینه رو سینم..روزهای عادی رو بیشتر دوست دارم

منم دلم میگیره..حتی ازعید بدم.میاد از سیزده از تولدا....از کنار هم بودنا...مهمونی رفتن...اووووف کاش اینجور نبودم...دلیلشم اینه هروقت رفتم ی دلیلی برا ناراحتیم بوده خودمم ادم حساسیم دیگه داغون میشم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

دلم نمیگیره ولی بخدا هروقت ینی هرررروقت از دورهمی های سمت فامیل همسرم میایم دعوا میوفتیم مث همین امش ...

ای بابا...

منم یه جوری خود درگیری پیدا میکنم....و همسر درگیری....

تو رفت و آمد با اقوام همسر باید محتاط باشید...و ساکت تا حد امکان

2728

بله چون اونکه باید باشه تا تنها نباشم نیست تنهایی بهتره ولی اونم دیگه واسم قابل تحمل نیس

هرجای دنیایی دلم اونجاست. من کعبه مو دور تو میسازم. من پشت کردم به همه دنیا. تا رو به تو سجاده بندازم❤️  ❤️
منم دلم میگیره..حتی ازعید بدم.میاد از سیزده از تولدا....از کنار هم بودنا...مهمونی رفتن...اووووف کاش ...

ازه..دقیقاااااااا....من از کنار هم بودن روزای مناسبتی بدم میاد...مثال همیشه خونه ی مامانمو..ولی وقتی مناسبتی میشه و دعوت میکنن و میرم خیلی دلم میگیره....نمی‌دونم چرا...

2738

می‌دونم ربطی نداره ولی من دورانی که مدرسه میرفتم هروقت از سفر برمیگشتیم دلم می‌گرفت اصلا غم دنیا سراغم میومد 

یادش بخیر 

لبه ی پرتگاه ایستاده بودم... خسته و ناامید دستانم را باز کردم تا بپرم ... اشک هام سرازیر شده بود قبل اینکه بیفتم بابا مچ دستم را گرفت و گفت کجا میخوای بری ؟ مگه خودت رو بهم نسپردی ؟ وقتی بابا من رو از پرتگاه کشید بالا خودم رو بغلش انداختم و در حالی که گریه میکردم گفتم تروخدا بابا تنهام نذار دیگه نمیتونم ادامه بدم 
دلم نمیگیره ولی بخدا هروقت ینی هرررروقت از دورهمی های سمت فامیل همسرم میایم دعوا میوفتیم مث همین امش ...

عزیزم فقط خواستم بگم یکی از اشتباهات بزرگ ما خانمها اینه دلخوریامون از قوم همسر رو سر اون بنده خدا خالی میکنیم. از اینور جنگ و جدل از اونور قربون صدقه و فریب.  نکن عزیزم شوهرت چه تقصیری داره نمیتونه دهنشون رو بدوزه که. هرچی میگن یا سکوت کن و محل نده یا مودبانه و باخنده جواب بده که اصلا دلخوریت توی خونه نیاد. متاسفانه این وسط هم کسی بو ببره و عمدا با یه حرف دعواتون بندازه. اصلا اهمیت نده و روزای خوبتونو خراب نکن

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
نه اصلا چرا باید دلم بگیره ما بیشتر وقتا از دورهمیا که میایم نبرد تن به تن میکنیم خدارم شکر میکنم که ...

واای چقدر خوب....من حس میکنم ته این حسن میرسه به یکسری کمبود هام تو زندگی...

من دلم نمیگیره اما آدم جاهای شلوغ نیستم. کلافه میشم

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

تجربه جدایی

dvhmolo | 37 ثانیه پیش
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز