در دفتر خاطراتم نامت را مینویسم و اشک ، اشک ، اشک
پشت هم اشک میریزم
اشک میریزم برای آن بدنی که مال من بود و از دست رفت
اشک میریزم برای آن چشمان خمار مشکی که مال من بود و از دست رفت
اشک میریزم برای آن لب هایت که جان من بود و از دست رفت
اشک میریزم برای روزهایی که در گذشته خندان بودیم و از دست رفت
اشک ، اشک ، اشک انقدر اشک میریزم تا دفترم خیس از اشک شود گل های خانه پژمرده شوند و چشمانم از دست روند
اشک میریزم تا زمانی که برای آخرین بار اسمم را بر آن لب های بهشتی ات بشنوم