سلام دوستان یه اشتباهی کردم خیلی بزرگ .
همیشه جاریم میوند پیشم درددل میکرد با حالت مظلومیت و از خونداده ی شوهر مینالید اینکه خیلی اذیتش کردن و هیچ وقت باهاش خوب نیستن و این حرفا و یا اینکه شوهرش بهش خیانت میکنه یا گاهی مواد میکشه وخلاصه میگف دلم میگیره تو با حرفها و راهنماییات ارومم میکنی و... من هم گاهی ک اتفاقی بین مادرشوهرم و خواهرشوهرم میوفتاد و ازشون ناراحت بودم رو پیش این تعریف میکردم حالا بعد یک سال متوجه شدم که همیشه پشت سر من میش خونواده شوهرم بد میگفته در ظاهر با من خیلی خوب و با احترام و مظلوم برخورد میکرده و از بدبختیاش میگفته بعد ک اعتمادمو جلب کرده و منم گاهی ناراحتیامو پیشش گفتم از شوهر یا خونوادش حالا ازین سلاح استفاده کرده ودبرای اینکه منو تو چشم اونا خراب کنه حرفامو بهشون گفته من اگه بخام مث کهر اون انجام بدم زندگیش نابود میشه ولی سکوت کردم و چیزی نگفتم الانم خیلی ازش ناراحتم امشب تو مهمونی از خواهرشوهرم شنیدم ک چیا گفته بدزات