2737
2734

خانواده شوهرم وضع مالیشون خوب نیست امروز شوهرم با غصه میگفت فهمیدم پدرم کاپشن نداره گفتم خوب از اون کاپشن هایی که اضافس بده بهش گفت گفته اون پالتوی بلند که داشتی رو میخوام ! اونو من اوایل ازدواجمون برای شوهرم خریدم که از رنگش خوشش نمیاد دو بار بیشتر نپوشید ولی دوست ندارم بده به پدرش گفتم نده اونو گفت پس اون کاپشن نو که گرفتم میدم بهش.اونو سرکار شوم بهش داد من گفتم کاپشن که داری بذار اینو بفروشیم گفت نه خیلی عالیه خودم میخوام حالا میخواد بده پدرش! تازه عموشم یه کاپشن داده به پدرش اونم به کلاس آقا نخورده میگه نمی پوشم آخه کسی که نیاز داره انقدر ناز داره واقعا؟؟ قبلا هم ژاکت نو که خودم چند تا خریده بودم یکی شو خودم برداشتم دو تاشو دادم مادرشوهر و خواهر شوهرم هر دو شون سیس اومده بودن آستینش تنگه سخت بالا میره نمیپوشیم در صورتیکه هر دو لاغرن و مچشون باریکه موندم از دست اداهای اینا 

کار خوبی کرده خدا به اندازه ی دل آدما بهشون میده🙃

خدایا هزارمرتبه شکر❤خدایا من روتو خیلی حساب باز کردم🧚‍ باز دم غریبه ها گرم، مارو رنگ کردن ولی نفروختن💔


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

خب بده شما چیکار داری کاپشن خودشه ⁦☹️⁩⁦☹️⁩⁦☹️⁩⁦☹️⁩

فقط 5 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
شدی صاحب هر بند دلم 😍شدی روز و شبم ماه دلم 😍مهمون کوچولوی دلم خیلی خوش اومدی به زندگی مون🥺خدایا شکرت.  خدایا خودت مواظب مسافر کوچولوم باش😍02/6/13 بیبی چکم مثبت شد😍 
2740

وظیفه ی همسرت اینکه پدرشو ببره براش از مغازه کاپشن بخره

حالا که نمیبره پس باید بهتری کاپشن و بده بهش

پس اولاد به چه دردی میخوره اگه قرار نیست دستتو تو روزایه ی سخت بگیره

خدایا هزارمرتبه شکر❤خدایا من روتو خیلی حساب باز کردم🧚‍ باز دم غریبه ها گرم، مارو رنگ کردن ولی نفروختن💔

اسی بذار همون پالتورو بهش بده گوشه کمد بمونه که چی بشه؟شوهرتم که نمیپوشه 

فرزندم، دلبندم ،عزيزتر از جانم از ملالتهاي اين روزهاي مادري ام برايت ميگويم... از اين روزها که از صبح بايد به دنبال پاهاي کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگيرم تا زمين نخوري.به کارهاي روي زمين مانده ام نميرسم اين روزها که اتاقها را يکي يکي دنبال من مي آيي، به پاهايم آويزان ميشوي و آن قدر نق ميزني تا بغلت کنم، تا آرام شوي.اين روزها فنجان چايم را که ديگر يخ کرده، از دسترست دور ميکنم تا مبادا دستهاي کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتي و نااميدي سر برگرداندنت را ميبينم که سوپت را نميخوري و کلافه ميشوم از اينکه غذايت را بيرون ميريزي.هرروز صبح جارو ميکشم، گردگيري ميکنم، خانه را تميز ميکنم و شب با خانه اي منفجر شده و اعصابي خراب به خواب ميروم.روزها ميگذرد که يک فرصت براي خلوت و استراحت پيدا نميکنم و باز هم به کارهاي مانده ام نميرسم...امشب يک دل سير گريه کردم.امشب با همين فکر ها تو را در آغوش کشيدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهاي پيش رو فکر کردم و غصه مبهمي قلبم را فشرد...تو روزي آنقدر بزرگ خواهي شد که ديگر در آغوش من جا نميشوي و آنقدر پاهايت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور ميشوي و من مينشينم و نگاه ميکنم و آه...روزگاري بايد با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بيايي و من يک فنجان چاي تازه دم برايت بياورم و به حرفهايت با جان گوش بسپرم تا چاي از دهن بيفتد....روزي ميرسد که از اين اتاق به آن اتاق بروم و خانه اي را که تو در آن نيستي تميز کنم. و خانه اي که برق ميزند و روزها تميز ميماند، بزرگ شدن تو را بيرحمانه به چشمم بيآورد.روزي خواهد رسيد که تو بزرگ ميشوي، شايد آن روز ديگر جيغ نزني، بلند نخندي، همه چيز را به هم نريزي... شايد آن روز من دلم لک بزند براي امروز...روزي خواهد رسيد که من حسرت امشبهايي را بخورم که چاي نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ريخته و سوپ و بازي و... به خواب ميروم... شايد روزي آغوشم درد بگيرد، اين روزها دارد از من يک مادر به شدت بغلي ميسازد...! اين روزها فهميدم بايد از تک تک لحظه هايم لذت ببرم.
وظیفه ی همسرت اینکه پدرشو ببره براش از مغازه کاپشن بخره حالا که نمیبره پس باید بهتری کاپشن و بده به ...

عزیزم انقدر پر رو تشریف دارن علنا" به شوهرم گفته بود ماهی ۱۰ تومن بده ما درصورتیکه شوهرم هم کارمنده درآمد آنچنانی نداره 

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687