کی تجربه نزدیک به مرگ داشته؟

دشمنننننننننن

من ی روز مردم بعدم پاشدم زندگیمو کردم کسیم نفهمید

تجربه نزدیک به مرگ نه ولی دوبار در حدی بودم که میتونم بگم مرگم قطعی بود فقط خدا رحم کرد 

من که سالهاست مردم ادای زنده بودنو درمیارم

من دوبار

توخواب که برگشتم ..دستم ازبدن طرف رد میشدوو.. گفتن باید برگردی ازخواب بیدار شدم ریانباشه اون شب نمازشب خونده بودم شاید بخاطراون بود

سلام به مدت ۶دقیقه روحم داخل خانه برسر پدر ومادر ظاهرشد ومن هرچه قد دست میزدم که بلند شن وفریاد میزدم درگوش بابام که من مردم ولی کسی نمیشنید دم عید بود گفتم خدایا دن عیدجانم راگرفتی آخه مادرم گریه میکنه تاهمین راگفتم ناگهان با سرعت نور ازکف پای راستم واردکالبد شدم ویهویی بلندشدم وفریادزدم که بیاین من مرده بودم.اول حضرت عزرائیل را دیدم که بالا ی سرم مثل یه یل داشت نگاهم می‌کرد که تا ناپدید شد دیدم سبک شدم.  

من یبار سرم گیج رفت افتادم زمین خودم اصلا نفهمیدم انگار یه ثانیه بود ولی نیم ساعت بعدش پاشدم همه بالاسرم بودن داشتن گریه میکردن آب میریختن رو صورتم

ن اصلا اول فکر کردم خابه ولی وقتی پای راستشو گذاشت روسینم ویه فشار آروم داد که هنوز اون فشارروحس میکنم تاناپدید شد سبک شدم ازفاصله ۱متری جسم خودم رادیدم که تخت خوابیده هرچی دست میزدم داد میزدم درگوش خودم انگار ن انگار بعد رفتم آشپزخونه ازاونجا بالا سر بابام .والان اصلا ازمرگ نمی‌ترسم چون تقریبا میدونم اونجا چه خبره 

مگ باید باپا بذاره رو سینه؟قیافه اش رو ندیدی

ن مثل یه یل بود که داشت نگام می‌کرد کلا ۱۰ ثانیه نشد گرفت جونمو یهو ناپدید شد

چیشد ک ب این حالت رسیدی ینی مریضی خاصی داشتی یاچی

ن اون موقع ۱۳اینا سنم بود کارشناشی ساختمون میکردم تازه عروس اومده بود خونه همسایه که فقیر بودن وسید که رفتم خونشونو هرچی هنرداشتم نقاشی کردم وبه به چح چح خلاصه بگم بجای پول بهم پسته خام دادن که منم ناراحت شدم اون موقع هزارتومن قراردادبستم یعنی توحرف اوناهم بجاپول پسته خام دادن که شب سرسفره مامانم تابهم گفت که فلانی داده گرفتم پرت کردم یه گوشه که من میخاستم برم لباس عید بگیرم مثلا احساس مردی میکردم که مرد شدم که کاش پرت نمیکردم شب ساعت ۲:۳۰دقیقه تا ۲:۳۶دقیقه مردم  زنده شدم وبقیه ماجرا.