2752
2734

چن روز پیش میخاسیم بریم لوازم خونگی بخریم...بعد من یک ماه قبلش ب مادرشوهرم گفته بودم میخایم بریم تهران و....هیچی نمیگفتن مثلا ماهم بیایم یا چیزی لازمه بگیرید.بعد ما پاشدیم رفتیم بعدش میگ ب من نگفتین منم میخاسم بیام باهاتون...بعد ما ک از تهران راه افتادیم مادرشوهرم زنگ زد گف شام بیاین اینجا. دوریم از تهران تا برسیم منطقه خودمون دیر شد و وقت شام داشت میگذشت بعد من دختر کوچیک دارم دخترم تو راه گشنه شد آخه ناهار هم درست نخوردیم گشنه بودیم همگی ۴ یا ۵ سالت تو راه بودیم.....بعد دیگ دیدیم خیلی گشنه هسیم زنگ زدم برادرشوهرم گفتم شما شام بخورین برا ما معلوم نمیشه بیایم یا ن......رفتیم رستوران غذا خوردیم....بعد از وقتی اومدیم داره برا من قیافه میگیره...شوهرمم نیس رفته تهران شبو تنها بمونیم نمونیم دیگ هیچ فرقی براش نداره ......بخدا دخترای خودش برن بیرون غذا بخورن ذوق میکنه ما ی بار شام رفتیم بیرون اینقد سر سنگین شده دیگ اصلا محل هیچی نمیده

قیافه بگیره به درک مشکل خودشه

من نمیدونم تو دلت چی میگذره ولی حاضرم قسم بخورم ب اون لحظه ای ک کلی درد میکشی و چشمات پر از اشکه، خدا تو رو میبینه " خدا بی دلیل خواسته ای رو تو دلمون نمیذاره "

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

ولی شما که نمی خواستید شام برید خونه شون زودتر می گفتید که اون بنده خدا هم شام آماده نکنه

نه اینکه نزدیک شام زنگ بزنید ما نمیاییم

چون بعد مسافت رو می دونستید همون موقع که زنگ زد می گفتید احتمالا نمی رسیم 

آخه من میگم چرا دختر خودشو شوهرش بیرون میبره غذا میده برا اونا اینقد ذوق میکنه همش میگ نوه ام هوس کباب کرده بود خریدن آوردن یا بردن اونجا رستوران خورد.....فقط ی بار رفتیم دیگ انگار چی شده

من خونه خودمونمم ولی همسایه دیوار ب دیواریم

من ترجیح میدم تنها بمونم با اینکه مادرشوهرم خداییش مهربون و خوبه ولی تنهایی رو کلا ترجیح میدم .حالا یه شبه دیگه همه چراغارو روشن بزار یه فیلم کمدی هم بزار تا وقتی خوابت ببره بیدار باش. زود صبح میشه .

بعدشم خداییش به یه عشقی شام درست کرده منتظرتون بوده دوست داشته  غصه شامو تداشته باشی .من جات بودم یه سیب زمینی سرخ کرده ای تنقلاتی چیزی میگرفتم میدادم بچم بخوره ولی تو ذوق اون بنده خدا نمیزدم یا اینکه زنگ میزدم میگفتم که بچم گشنه هست نمیتونه طاقت بیاره شما شام بخورید 

مولاست حسین.... آقاست حسین ...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز