۸ماهه عروسی کردیم شبا ساعت ۸ میره تو تختش تو اینستا فیلم میبینه و میچرخه منم باید کل شبو تنها بشینم تو حال پای تلوزیون روزام که یا سرکار یا با دوستاش بیرونه
دو روز کنارش بشینم یه کلمه حرف با ادم نمیزنه باهاشم حرف بزنی عینی که با دیواز حرف میزنی نگاتم نمیکنه
رابطمونم که سرد سرد اصلا مثل دوران نامزدی نیست
حتی دلش نمیخاد یه خیابونم با هم بریم چه برسه به تفریحی مسافرتی هیچی
یه کلمه عاشقانه به ادم نمیگه همش من باید بگم وقتیم میگم چرت انقد سردی میگه تو نباشی من میمیرم فقط به حرف تو عمل چیزی نشون نمیده
الانم که دارم این تایپکو میزنم تنها تو حال نشستم دارم به این فک میکنم که چه گوهی خوردم با همچین ادم یخی ازدواج کردم و با وجودش چقد تنها شدم