من راه دور زندگی میکنم با تلفن با مامانم در ارتباطم
هربار زنگ میزنم خاهرم و بچه هاش اونجان
یه حرفایی هست خوب نمیخام اونا باشن وقتی به مامانم میزنم
یا بسته با پست میفرستم برای مامانم هرچی هم میگم که جلوی اونا باز نکن بچه هاش بهونه میکنن و باز میکنه
چندبار تا حالا زنگ زدم اونجان نمیتونم حرف بزنم خدافظی میکنم
شب ها هم یا شوهرم هست یا بیرونم یا مامانم میدونم خسته هس نمیشه زنگ زد
چار کلام میخام از درد دلم بگم از مشکلاتم از روزم برای مامانم بگم همش بچه اونجاست و صدای نق بچه پشت تلفن
خاهرمم مشکل داره تو خونه اش برای اینکه تو خونه نباشه میاد خونه مامانم تا عصری بعد میره خونه
دیوونه شدم چی کار کنم
چطوری به خاهرم بگم بابا دو روز نرو اونجا
بعد خودمم که میرم شهر مامانم هرروز باز میاد خونه مامانم نمیکنه یه روز منو مامانم تنها باشیم شاید خاستیم جایی بریم اون نیاد یا کاری کنیم اون نباشه مثلا یه بار میخاستم کمک مامانم خونه تکونی کنم بچه هاش اومدن خوب همش تو دست و پا بودن هیچ کار نشد بکنم روز بعدشم برگشتم خونه خودم. چطوری به خاهرم و به مادرم این قضیه را بفهمانم؟