فرزندانم چشم و چراغ من شمایید
امید بستم به اینده ای که نمیدانم روشن است یا تاریک
به فردایی می اندیشم که باعث سربلندی ام شوید
حیف و صد حیف که من هیچگاه این ارزو را بر مادرم روا نداشتم
حال که شما را دارم میفهمم در دل ان زن جوان 20 ساله که نگاهم میکرد و میگفت" به قربان چشمان عسلی ات بشوم" چه میگذشته
اخ از این دنیای پر از رمز و راز
راز های سر به مهر.....
دخترکم امشب که در خواب با گریه صدایم زدی فهمیدم چقدر در حقت کوتاهی کردم که تو را وارد تنش های بزرگترهایت کردم.... مرا ببخش
قول میدهم از فردایی دگر مادری باشم که جان و روانم را فدای تو و برادرت کنم
مادرت را ببخش