اول صبح پا شدم
شوهرمو میگمش فلانی گفته میخوام بیام باهاتون تا یه شهر دیگه که میخوایم بریم، ما هم جا نداریم تو ماشین، میگه بگوش بیاد فوقش بچه ها رو میذاریم صندوق عقب
ماشینمون کوئیک
میگمش مگه میشه
داشت جدی میگفت هان
گفتمش امنیت نداره یعنی چی بچه ها رو بذاری صندوق عقب، میخوام صد سال سیاه فلانی نیاد
بعد آقا بهش برخورده و باهام بد حرف میزنه که چرا نفرین میکنی
اصلا من نفرین نکردم
خداییش مگه عاقلانه اس این کار؟ مگه جوجه ان بذارمشون عقب