من هنوزم به اون وقت هایی که هرچقددر کوچیک و کوتاه خوش بود
یادش بخیر..با هم اتاقیام خوابگاه ساعت کوک میکردیم میرفتیم وعده سحری میگرفتیم
موقع افطار هم کنار حوضچه حیاط خوابگاه بساط میگردیم دورهم خوش بودیم
یادش بخیر سه چهارنفری میرفتیم محوطه تاب بازی میکردیم و بادی بود که میپیچید تو موهای قشنگمون...اون موقع ها خیلی موهام بلند بود و کیفی میکردم باهاشوون(الان بیشترش ریخته)
یادش بخیر وقتایی که فضای اطراف خوابگاه خیلی بزرگ بود برگای قشنگ پاییزی همه جارو فرش کرده بود میون درس خوندن جم میشیدیم بستنی میخریدم هر سری یکی دعوت میکرد(چقد سفره دار بودیم)
دورتادور فضای خوابگاه پر از درخت شاه توت بود جم میکردیم مربا درست میکردیم
من تموم اون اوقات رو دوست داشتم و الانم که فکر میکنم حالم خوب میشه
خوشی های کوچیکه من