عروسیم اونجور که خواستم نشد
خانواده شوهرم خیلی اذیتم کردن از طعنه و دخالتو کم محلی و .... شوهرمو پر میکردن سر مسائل الکی همش بحث همشم الکی
بعدم تمام هدیه های عروسیو پدر شوهرم کشید بالا بدون اینکه ذره ای خرج کرده باشه منکه حلالش نمیکنم منتظرم ذره ذره اون پولا رو خدا از حلقومش بیرون بکشه
بعدم ارایشم به دلم نبود همش استرس داشتم اخمو بودم
فیلم بردارم بد بود خاک برسرش
اصن چیزی یادم نمیاد
حیف اون همه هزینه
الان هشت ماه گذشته هنوز افسردگیشو دارم چیکار کنم به نظرتون
مخور غم گذشته
چقدر منی تو🥺 کم کم فراموش میکنی ولی هرموقع بحث عروسی باشه یا دعوت بشی یادت میاد ناخواسته اما یاد بگیر با مسائل کنار بیای چون حسرت خوردن فقط کارو خراب میکنه
هیچی چون هیچ وقت نمیتونی برگردی عقب
منم از عروسیم خاطره خوبی ندارم
فک کن شوهرم تو عروسیم بهم خیانت کرد و من میدونستم ولی مجبور بودم سکوت کنم
عاشق کلیپ بودم برام نگرفت
همیشه حسرتش تو دلمه اما چه کنم به مرور زمان از یادم رفت
عزیزم اسکا نداره بذ فکر و خیال اون موقع فقط خودتو اذیت میکنی بیخیال گذشته رفته خوب یا بد
به حاش هر سالگرد برین اتایه عکس بگیرید یا یروز انتخاب کن برین باغی چیزی اونجا اونطور ک خودت میخوای فرمالیته بگیر
پدرشوهرت خوب کار نکرده جولبشو میده خدا
ولی خب جنبه خوبشو در نظر بگیر که اگه کادو ها میداد شکا محبور بودین به اونایی ک کادو اورده ان کادو ببرین
تو فقط سعی کن با زبونت شوهرتو رام کنی بکشی سمت خودت
با پرویی تمام نبر
به شوهرت بگو با خوبی بگو ک خوب شد به ما نرسید باید ماعم کادو میبردیم بذار بدونه که نرسیده نمیبرین
هرجا هم دیدن هرکس میرید با مادر شوهرت برو یا نهایت یه قوطی شیرینی کوچیک
حرف مردم برات مهم نباشه
جلش باشه به فامیلاشون برسون ک به شما ندادن
دورت بگردم عزیزم
میدونم درکت میکنم منم مث خواهرت حرفی داشتی باهام در میون بذار
چون منم شرایط تورو داشتم
خودم با پول خودمون عقد گرفتیم ولی مادر شوهرم نهایت دخالت داشت پولشو خودمون میدادیم ولی نذاشت ارایشگاه خودم برم بزد پیش جایی ک اشنا بود
خودمون کای تو فشار اقتادیم بعد همه جا میگه من بهترین حا گرفتم برا عقدشون
کادو ها هم گذاشت جیب خوذش
