چندشبه ب شوهرم میگم بیا بریم پارچه شلواری بخر گفت باشه وهی نیومد تا امشب که قراربود بیادشامخونه ی ما زنگش زدم گفتم کجایی گف بامامانم اومدم پارچه بخرم من قطع کردم خیلی دلم شکست منواصلا نگفته بودبعد اومد دنبال من بریم دور بزنیم منم عصبانی شدم بهش گفتم چرا منونگفتی چرا همش بامامانت میری اونم عصبانی شد زد منو گف اصلا حال نکردم توروبگمدلم نخاسته بگمت ب توچه توچیکاره ای نظر میدی هرجامیرممثل توله سگ دنبالمی و اورد منو سرکوچمون پیاده کرد گوشیشم خاموش کرد پدرم زنگش زد گوشیش خاموش بود😔نمیدونم چیکار کنم نمیتونم طلاق بگیرم بدمیدونن خانوادم