زن دایی شوهرم زن آرومیه و دوستش دارم. دیروز بحثش افتاد منم گفتم :((زن دایی مثل مامانمه آروم و کاری با هیچی ندارن ))
حالا مادر شوهرم میگه:(( تو اون روز منظورت با من بوده گفتی اونا بهترین مادر شوهرن ولی من تو کاراتون دخالت میکنم !!غیر مستقیم گفتی توی کارام دخالت نکن )) اصلا فرصت نمیداد از خودم دفاع کنم
من گریم گرفت و هی میگفتم بخدا نه اشتباه کردی چون وتقعا همچین منظوری نداشتم
بنطرتون من خیلی بد حرف زدم ؟ چی تحلیل میکنید تو رو خدا
خیلی بیکاره مادرشوهرت خیلیییی
توام میگفتی حرفو که بندازی زمین صاحبش برش میداره حتما اینجوری هستید که به خودتون گرفتید
نه مادر شوهرت بد برداشت کرده
هیچ وقت هم جلوش گریه نکن که خودتو کوچیک کنی
مهم نیست بزار بگه اهمیت نده
چ زن بیکار و کینه ای هست مادرشوهرت
میگفتی مگه شما بخودتون شک‌دارین من که بی منظور گفتم ولش شما انگار بخودتون گرفتیم
گریه نداشت
میگفتی چرت نگو
میگفتی مامان جون منظورم این نبود، میخواستم مقدار علاقه مو به زن دایی بیان کنم، دیگه ادامه نمیدادی
گریه کردن نداره که، مگه بچه ای
حالا چرا گریه کردی 🤨
میگفتی شما به خودتون گرفتید من فقط از ایشون تعریف کردم
دیگ چرا گریه کردی ناخواسته حرف دلتو زدی بهش دیگ😂
اسی جان من عذر میخوام نشد تاپیک بزنم اینجا سوال بپرسم ..من از اردیبهشت تا حالا پریود نشدم الان رابطه داشتم ۵۱ سالمه ممکنه بهردار بشم ؟
کار خوبی کردی
منم همیشه از خوبی های خاله همسرم پیش مادر همسرم میگم . اونم مشخصه خوشش نمیاد . چون خودش دقیقا قطب مخالف خواهرش هست
