اون حالش خیلی بد بود چندسال امید داشت ک باهاش ازدواج کنه هدف پسره ازاول ازدواج بود باوجود مخالفتای شدید وموانع زیاد ،دقیقاهمونجایی که موانع برداشته شد و داشتن ب هم میرسیدن و دختره کلی امید و ارزو داشت و شاد بود... پسره گفت نه
بهش شوک وارد شد توحال خودش نبود اون زمان فقط میخاست ب پسره برسه براهمین همیچن کاری کرد
ماها که ازبیرون قضیه رو میبینیم و جای اون نیستیم درسته بنظرمون احمقانه بنظرمیاد کارش ولی شاید اگه ماهم چنین چیزاییو تجربه میکردیم دست ب همیچن کاری میزدیم..یوقتایی ادم تو یه شرایطی قرارمیگیره که نمیتونه منطقی عمل کنه.