2777
2789

دوستان شب با مامان و بابام صحبت کردم اولش اصلا نمی‌دونستم چجوری باید بگم برای همین از یه جای خیلی بی ربط شروع کردم گفتم بابا یادته میگفتی یه دختر عموی ناتنی داری باهاش قطع ارتباط کردین 


دوستان _ منم + بابام × مامانمه


_خب؟


+چیشد که قطع ارتباط کردین 


_ اون شوهرش فوت شد یه پسر کوچیک ترم داشت که همبازی تو بود وقتی خیلی کوچیک بودی اما خوب زن درستی نبود منم دوست نداشتم دیگه با هم رفت و آمدی داشته باشیم خونشون هم بهمون نزدیک بود ولی احتمالا گزاشتن رفتن حالا چی شده این برات مهم شده؟


_ آخه مادربزرگ می‌گفت هیچ کس و کاری نداشتین هیچ وقت هم از این دختر عمویی ک میگین حرف نزده برام 


_ شاید نپرسیدی اونم یادش رفته حتی عکسشم تو آلبوم داشتیم 


+ خوب الان میتونین عکسشو بهم نشون بدین  


× نمدونم کجاست آلبوم ولی خیلی زن خوشگلی بود و کلا شبیه همین خونواده پدریت بود 


_ چیشده همش از اون سوال میپرسی 


+ یه نفر بهم پیام میده میگه تو بچه پدر و مادرت نیستی آدرس یه جایی تو تبریز و فرستاده عکس یه زنه رو که خیلی شبیه منه فرستاده میگه مادر واقعیت اینه گفتم شاید ربطی به اونا داشته باشه 


_ این حرفا چیه میگی تو بچه منو مادرتی مطمئن باش اگه نبودی تا الان مشخص شده بود برو شناسنامت و ببین المثنی هم نیست تاریخ تولد نام پدر نام مادر همه چیو نوشته تو که همه اینا رو دیدی 


+ من خیال نمیبافم حالا واسین عکس و پیاماشو نشون بدم بعدشم رفتم تو تلگرامم متاسفانه ناشناس عکسه رو کلا پاک کرده بود و جالبه من یه بار زدم رو عکس ک سیو بشه ولی تو گالریم سیو نبود تازه تا همین دیروز عکسه بود ولی حالا نبود بابام پیاما رو دید 


_ پس عکس کو 


+ نمدونم تا همین دیروز همینجا بود واسا گالری رو نگاه کنم اما نبود 


_ احتمالا از دوستاته خواسته باهات شوخی کنه یا سر کارت بزاره تو بچه مایی این حرفا چیه میزنی برو از عموت بپرس از دخترعموی بزرگترت بپرس از دایی هات مادربزرگت بپرس همه وقتی به دنیا اومدی و نوزاد بودی دیدنت 


× شایدم همین ناهید ( اسم مستعار دختر عموی ناتنی بابام) میخواد اذیتش کنه 


+ چرا اذیتم کنه؟


×نمیدونم شاید ناراحتی چیزی داره ولی این حرفا همشون دروغن معلوم نیست کیه میخواد مغزت و با این حرفا بخوره بعدشم بکشونتت تبریز حالا بابات شمارشو میبره ببینه مال کیه ناشناس هم بلاک کن حواست به درست باشه 


بعدشم بابام شمارشو ازم گرفت قرار شد ببینه ک کیه 


ولی هنوز واسم عجیبه آخه واکنششون به نظر خودم عادی نبود مخصوصا مامانم که یه ذره سر بسته صحبت میکرد!!! مثلا اینکه شاید ناحید میخواد اذیتت کنه خوب مگه چیکارش کردن که بخواد منو اذیت کنه؟ مطمئنم چیزی هست یکم هم انگار ترسیده بودم مامانم حساس شده همش میاد اتاقم میگه چیکار داری میکنی تو گوشی !

🤍

دنبال درد سری بیخیال حالا دختر پدر مادرت نباشی

چی تغییر میکنه

ولشون میکنی میری؟

خدایا هزارمرتبه شکر❤خدایا من روتو خیلی حساب باز کردم🧚‍ باز دم غریبه ها گرم، مارو رنگ کردن ولی نفروختن💔

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

فقط اون «حواست به درست باشه»😂

ولی اسی واقعا یه اسکرین شات بذار راست میگن خب😐

🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله‌اش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه می‌رود... مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.‏ نمی‌دانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده‌اش می‌کنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". ‏نظافت طبقه ما تمام می‌شود. دست هم را میگیرند و همین طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند. ‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر می‌سازد. 🌸✏️سودابه فرضی‌پور

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792