امشب قفلم رو این اهنگ و شعرش که قسمتیش از شعر هوشنگ ابتهاجه و قسمت کوچیکیش از شعر شب نورد. تلفیقی هم هست با نوستالژی های بچگیمون__خونه مادربزرگه وبرای من یاداور وقایع تلخ سال نحس ۸۸
شعر دلا دیدی رو با اهنگی که نامجو خونده بود شناختم اما تلخی اون اهنگ برام انقد زیاده که مدتهاست توان گوش دادنش رو ندارم. بی اختیار تا شروع میشه زیر گریه میزنم بیایید امشب این یکی رو گوش بدیم که سبک تره و زمزمه ش کنیم
هزارتا قصه - پالت
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
ز هر خون ِدلی سروی قد افراشت
به هر سروی، تذروی نغمه برداشت
که خورشید از شب ِسرد
چو آتش سر برون کرد
که از خون دل ما تذروی تغمه سر کرد
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برون کرد
برادر نوجوونه برادر غرق خونه
برادر مثل خورشید سر میکشه تو خونه
خونه ی مادربزرگه هزارتا قصه داره
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
کنار خونه ما همیشه سبزه زاره
دشتاش پر از بوی گل اینجا همش بهاره