کارمن شده هرشب گریه
من دیگه توان یه زخم کوچیک هم ندارم هر لحظه ممکنه دیگه نباشم یه شبایی انقدر گریه میکنم و حالم بد میشه که فکر میکنم فردابیدار نمیشم
خستم از زندگی خستم از کسایی که بهم میگن دوسم دارن اما بهم زخم میزنن من دیگه تحمل ندارم خیلی خستم نمیدونم خدا چرا دیگه اون دیگه چرا دوسم نداره چرا کسی منو نمیبینه خستم از آدمای موقتی که روحمو عذاب میدن کاش میشد فردا نباشم و از این همه رنج خلاص میشدم هیچ چی تو ذهنم نمیمونه هیچ کاری رو درست انجام نمیدم نمیتونمروحمخسته اس حالم بده کوچیک ترین صدا جتی میتونه منو بهم بریزه و ساعت ها حالمو بدکنه این روزا من کم طاقت ترین مظلوم تنهام