2752
2734
اگه تا شب نترکه

ایشالا نمیترکه 

  شاید بعضی آدما بتونن حفظ ظاهر بکنن اما باطن و ذاتشون رو نمیتونن تغییر بدن. گوش خر کوتاه کردی اسب شد آیا مگر؟! جان من،  ذاتیست تمام ویژگی بشر 🌸😊                                

من برای جای ترک های پوستی بعد از زایمانم از روغن آنتی استرچ مارک برند آنانه استفاده کردم که یک برند سوییسی بود.

 برای من واقعا مثل معجزه عمل کرد. حتما تو دوران بارداری قبل از ایجادترک ها یا تا وقتی که ترک ها هنوز قدیمی نشدن و قرمز هستن استفاده کنید که زود برطرف بشه. برای ترک های ایجاد شده با چاقی یا لاغری هم عالیه. لینکشو میزارم چون میدونم دغدغه خیلی از ماماناس

این ماجرا همون طور که گفتم توی خوابگاه دانشگاه نقل میشد...

خوابگاه ما یه مجموعه بزرگ شامل ده تا ساختمون بود که وسط یه باغ خیلی قدیمی قرار داشتن و یکی از قدیمیترین خوابگاهای ایرانه. هر ساختمونی 5 طبقه داشت و طبقات بالا معمولا خالی میموند اما بعضی ترمها تک و توکی از اتاقهای همون طبقات هم پر میشد. ولی یادمه چهار سالی که من اونجا درس میخوندم انتهای پله های ورودی طبقه پنجم از ساختمون هفتم یه در بزرگ آهنی گذاشته بودن و روش رو چند تا قفل قدیمی زده بودن.

جلوی اون در و روی پله ها هم چندین و چند تا کمد گذاشته بودن. طوری که به سختی میشد از لا به لاشون در رو دید.

2731
مشابه ی این قصه  من قبلا داخل نی نی سایت دیدم

خب دیگه عزیزم اسیم گف برا من نیست داستانه😐😂یکی از کاربراس

هیچوقت ندیدمت کوچولوی من!اما وقتی رفتی یه تیکه از قلبمو با خودت بردی...🥀

هیچکس دقیق نمیدونست همه این داستانا از کجا شروع شده... ولی در مورد ماجرای بسته شدن در، میگفتن سالها پیش، اواخر دهه هفتاد، یه دختر به اسم ریحان و هم اتاقیش ساکن این طبقه بودن

ریحان 21 سالش بوده که دانشگاه قبول میشه و از یکی از شهرستانهای خیلی دور میاد. دختر ساکت و خجالتی بوده و زیاد با کسی گرم نمیگرفته. میره خوابگاه و بهش اتاق شماره 17 که طبقه اول بوده میدن اما به خاطر یه اشتباه 17 رو 67 میبینه و راهی طبقه پنجم میشه. اون موقع دانشجوی شهرستانی دختر خیلی کم و به طبع خوابگاه خیلی خلوت بوده و کسی توی اون طبقه و حتی طبقه پایینش زندگی نمیکرده

اسی بدووو اسی بدو

  شاید بعضی آدما بتونن حفظ ظاهر بکنن اما باطن و ذاتشون رو نمیتونن تغییر بدن. گوش خر کوتاه کردی اسب شد آیا مگر؟! جان من،  ذاتیست تمام ویژگی بشر 🌸😊                                

روز بعد هم اتاقیش هم میاد. یه دختر زیبا و قد بلند که خودش رو سمیرا معرفی میکنه و میگه دانشجوی سال بالاییه. ریحان خوشحال میشه که توی ساختمون خالی تنها نیست و کمی با هم اتاقیش گرم میگیره.


سمیرا هر روز صبح زود قبل از بیدار شدن ریحان، میره دانشگاه و شبا دیر وقت برمیگرده. به ندرت حرف میزنه و وقتی صحبت میکنه انگار کلا از دنیا و اتفاقاتش بی خبره. مثلا وقتی ریحان در مورد رشته کامپیوتر میگه اون اصلا نمیدونه چیه. یا هیچ وقت از غذاهایی که بهش تعارف میکنه نمیخوره.

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز