حالم بده دوراهی گیر کردم

مثلا سه روز جواب پیاممو نمیداد بعد جواب میداد منم منطقی ازش دلیلش رو میپرسیدم ولی هیچی نمیگفت بهش گفتم اینجوری ادامه نمیدم و تمومش میکردم ولی دوسه ماه بعد برمیشگت ... و من هر بار فک میکردم پشیمون شده از کارش و قبولش میکردم .....

تا اینکه خواهرش بهم گفت رفتارش همینجوریه 

دوسال عمرم رو هدر دادم و اخرش یک روز صبح که از خواب بیدار شدم با دیدن عکس های عقدش  بدنم یخ کرد و حس کردم  جسم و روحم کاملا خالی شد ....

میدونی سختیش کجا بود دفعه آخر بهش گفتم دیگه نمیتونم برو .. یکسال  ازش دور شدم فروردین امسال برای عروسی برادرم دعوتشون کردیم و به گفته خواهرش به اصرار خودش اومد عروسی . خواهرش بهم زنگ زد گفت با برادرم صحبت کردم هنوزم بهت فک میکنه و هیچ کس توی زندگیش نیست . اون مغروره و ناراحت از اینکه تو بهش گفتی تمومش کنیم. خواهش میکنم لطفا بهش یه پیام بده ... گفتم نمیتونم یکماه با خودم درگیر بودم .  ولی باز من دیوانه دلم لرزید شمارش و سیو کردم یه استوری گذاشتم بلافاصله ریپلای زد و یه استیکر فرستاد ... و تمام استورهای عاشقانه که میذاشتم ریپلای میکرد و استیکر تایید و غمگین میذاشت ..... و دقیقا اوایل خرداد یه روز صبح عکس هاس عقدش و توی استوری خواهرش دیدم و من موندم هزار سوال بی جواب ....