تا در باز میکردی پشتت هلت میداد میبرد داخل چاقو زیر گلوت طلا ها در میاورد شانس داشتی ب خودت کار نداشت. شانس اورد زن همسایمون ب اسم خیریه اومده بودن طرف چیز زیادیم نداشت ی ۸ تیکه طلا قدیمی داشت اومده بودن در زده بودن کسی نیازمند میشناسی یا ن کوچه خلوت دیده بود هل داده بودن داخل دختراشم جوون خونه کاری ازشون بر نیومده بود