چند وقت پیش از طرف دانشگاه بولینگ دعوت بودیم
من زود رسیدم مرکز یکی دیگه از بچه ها رو هم دیدم
یه ساعت زود رسیده بودیم
این گفت بیا یه دور داخل پاساژ بزنیم
این پسره هم گروهی و هم کلاسمه
نصف تکالیف و کار گروهی رو با هم انجام دادیم
بعد رفت برا خودش یه کاپشن خرید خیلی بالا
بعد منم رفتم سمت دخترونه ها نگاه می کردم
یهو گفت کاپشن می خوای
منم می خواستم فقط باید خانواده ام پول می فرستادن
یا حداقل چهار پنج تا شعبه سر می زدم
گفتم الان نه
گفت چرا الان نه
گفتم باید جاهای دیگه ببینم گفت ما برند ها رو دیدیم بقیه جاها جنسشون خوب نیست .....
گفتم بعد می خرم با دوستم میام سخته انتخاب
گفت پول داری؟ من برات می خرم
گفتم دارم
گفت بزار اینو برات بردارم خودت بعد یکی دیگه بخر
گفتم دارم ، دوستم باید بیاد نظر بده
بچه ها خیلی حالم بد شد
انگار می خوام گریه کنم
این خودش برند پوشه البته مهم هم نیستا
من از حراجی هم خوشم بیاد می خرم
ولی اینجوری گفتنش بد بود
دختر باز هم نیست بگم قصد بد داشته از قبل سال یک میشناسمش و اصلا نمی خواست مخم بزنه
از نظر خودش رو دوستی آشنایی بوده
یا رفتیم چای حبابی خوردیم یهو برگشته می گه من حساب می کنم اینجا بالاست قیمتا
گفتم پول دارم گفت نگهدار تو دختری از خانواده آت می گیری بعد اینجا شخصیت کن زیر سوال می ره تو دست کنی جیبت تو جمع حساب کنی
منم اینقدر عصبیم کی خوام برم همون کاپشنی که گفت واسم بخره خودم بخرم آخه یعنی چی
هر روزم می خوام چای حبابی بخرم از بغل دانشگاه صبح ها با چای حبابی وارد کلاس شم