چندسال بعد که خیلی آدم بدی شده بودم خواب دیدم توی یه زیرزمین هستیم و یه قبرهست که دورش ضریح هست و من و دوتا آقابودن که لباس بلند داشتن
و یه جمعی داخل ضریح و نزدیک قبرهستیم و پول های زیادی روی اون قبر ریخته بود
و
یکیشون یه دفتری دستش بود و اسامی مینوشت داخلش
توی خواب احساس میکردم اون آقایی که داره مینویسه اسامی رو امام زمان هست
و اون آقایی که پیش قبریشم و از قبر بیرون اومده بود و کنار آقای دفتر به دست بود حضرت ابوالفضله
و امام زمان با ناراحتی و انگار که منو دوست ندارن نگاهم میکرد
و حضرت ابوالفضل داشت واسطه میشد و همین یکبار بهش فرصت بده من ضمانتش میکنم