از وقتی ک چشم باز کردم یا من خونه مادربزرگش بودم یا اون خونه ی ما(ما و مادربزرگش همسایه دیوار به دیوار هستیم)
خیلی باهم دیگه خوب بودیم
خاطره زیاد داشتیم قهر و اشتی زیاد داشتیم
اما چندسال پیش چون عشقشو به من ترجیح داد دوستیمون تموم شد
امروز بعد از چندسال اومدیم عیادت مادربزرگش خونشون بوی وقتی رو میده ک من و دوستم باهم نقاشی میکشیدیم ،کارتون میدیدم،بازی میکردیم،تکالیفمون رو انجام میدادیم...
اصن یه حالی شدم
دلم گرفته...