عموم پدرشوهرم . پنجشنبه شب زنگ زد بهم امشب همه بچها اینجان بیا. مهمونی بود تو خونشون ولی من فرداش جمعه قرار بود برم پیشش شوهرم گفت نمیخاد امشب بری منم خسته ام تو ک فردا میری امشب دیگ نرو . به عموم گفتم من فردا میام گفت باشه فردا حتما بیا باهات کار دارم فرداش داشتم آماده میشدم ک برم خونه باغ پیشش عادت داشت هر جمعه میرفت باغ درخت هارو آب میداد. ب منم زنگ میزد بیا پیشم ساعت دوازده و بیست دقیقه بود داشتم آماده میشدم برم خواهر شوهرم زنگ زد بابا رفت تموم کرد . خیلی ناگهانی این اتفاق افتاد ... حالا از اونشب یه بار به خوابم امد گفت چرا جمعه نیومدی باغ منتظرت بودم گفتم تو مردی گفت نه نمردم . دوباره دیشب خوابشو دیدم گفتم تو مردی گفت نه من نمردم تو داری اینجوری فک میکنی درست ببین من نمردم . معنی این خوابم چیه کسی میدونه