تا الان کلی عذابم داده چندباری متوجه جنبیدن سر و گوشش شدم..بیکار بوده از وقتی ازدواج کردیم..اعتیادم داشت ولی من همجوره پشتش وایسادم..دوسش داشتم،شاید هنوزم دارم.
چند ماهی میشه ترک کرده،خودش قبول داره ک تو زندگیش عذاب زیاد کشیدم،بی پولی،بی مهری از سمت خودش و خیلی چیزای دیگ..دیروز ظهر گفت با دوستام میرم باغ یکیشون دو ساعته میام،میخاییم مشروب بخوریم...دوستان انقد کارای گند داره ک نمیتونم ب همشون گیر بدم بخاطر همینم کاری ب مشروب خوردنش ندارم...
خلاصه ساعت ۳ رفت و ساعت ۱۱/۳۰ شب اومد خونه،اول نمیخواستم درو باز کنم ولی انقد درو کوبید مجبور شدم باز کنم..خیلی شاکی ام بود 😏میگ ب تو چ ک من کجام..
منم زنگ زدم ب دوستش گفتم کجا بودید میگ باغ مهمونی بودیم تا ۱۱..
بعد دوستاش کی ان..چهار تا مجرد هیز ...کلی براش از اینستا چرت و پرت میفرستن و معلومه همشون یه گه.ی میخورن..
بهش شک دارم چون گفتم ک سر و گوشش زیاد جنبیده ..بهش گفتم بلند شو بریم آزمایش بده تا مطمئن شم غلطای اضافه نکردی میگ عمرا بیام😏..من مطمئنم تو جمعشون دخترم بوده..دیشب انقد دعوا کردیم بچم بیچاره فقط سه ساعت گریه کرده ..کلا ۳ سالشه...اصلا شرایط طلاق رو ندارم دوستان..مشکل زیاد داشته ک حتی یدونشم نمیشد تحمل کرد ولی من موندم.
بهم میگ گمشو خونه بابات🙂چه کنم