سلام دوستان وقتون بخیر
امشب خواهر شوهرم دعوتون کرد خونشون و چون شوهرم کلا خوش نمیاد ازش بهونه اورد ک مادر من مریض و اومدش خونه ما هنوز عقدیم
بعد مامانش زنگ زد گفت گوشی رو بد ب رقیه کارش داردم اونم ب من ندادش با دعوا قطعش کرد
پدر شوهرم زنگ زدش رو گوشیم جواب دادم گفت ک فلانی دعوامون کرده خونشون بیان گفتم ک پسرتون باهام دعوا کرده منم باهاش قهرم کاری بهش ندارم ب دورغ اونم گفت ک غلط کرده با تو دعوا کرده میام میزنمش اینا
منم خیلی ترسیدم گوشی دادم ب شوهرم اونم نمیدونم چی ب اقام گفتش کلا رقت تو فکر حالش داغون بودش دیگ زود پاشو رفت خونشون الان دلم آشوبه ک چی شده🥺🥺🥺
خواهر شوهرم با من بد نشه فکر نکنه من نذاشتم بیا
اینم بگم خیلی رابطم با اقام خوبه خیلی هوامو داره اخه من خیلی ارومو احساسم
ببخشید طولانی شد