من بعد از کلی دوندگی بالاخره کارم داره جور میشه
قرار بود اول بیفتم یه شهر دیگه و خوابگاهی شم
الان خداروشکر یه روستای نزدیک هس که یه ربع فاصله داره با شهرمون
و میخوام هرروز برم و بیام که بالای سر زندگیم باشم
شوهرم شغلش آزاده دست خودشه کی بره شاگردم داره
بجای اینکه خداروشکر کنه برای این قضیه میگه فقط فکرم رفت و آمدتو چیکار میکنی؟
گفتم خب تو هرروز زودتر بلند شو منو برسون و بیا دنبالم
میگه نه من که نمیتونم با برنامه من جور در نمیاد
فکر سرویس باش هرچقدم میخواد پول بده یکی ببرتت