من ی داداش بی عقلی دارم همیشه با کاراش همه ارو میندازه تو چاه
چند ماه پیش ی چند گرم طلا خرید اورد گذاشت بالای کابینت آشپزخونه ،بالای بالاش در واقه رو سقف کابینت
خلاصه چند وقت پیش مادرم پرده آشپزخونه ارو داشت باز میکرد متوجه شد جعبه طلاش نیس
داداشم همون شب خونه ما بود .وقتی بهش گفت ؛جا خورد گفت همونجا بوده
خونه ما جز سه تا خواهر برادرا کسی نمیاد ،زن دادشم همینکه طلاشو بردن یخورده دستش کجه،دامادمونمچندسال پیش چک داداشم رو از ماشینش برداشته بود که بعدا مشخص شد
من و مامانم از عروس و دامادمون چشممون ترسیده ،بخاطر همین وقتی میان خونه ما چهارچشمی مواظبیم چیزی برندارن ،البته ناگفته نماند دامادمون تاحالا چیزی از ما برنداشته و میگه اونموقع ها چون داداشم در حقش کوتاهی کرده بوده چک هاشو برداشته و بعد اون ماجرا هیچ وقت چیزی از کسی کم نشده واقعا
اما زن داداشم موقع دعوا بارها وسایل داداشمو برمیداراه
خلاصه اولین روزا داداشم به دامادمون شک داشت که با توجه به شرایط متوجه شدیم اون اینکارو نکرده چون اون نمیدونس داداشم رو کابینت طلا قایم کرده
زن داداشم موقع خرید طلا با برادرم بوده،از وجود طلا خبر داشته و از اونجایی که شوهرش رو میشناسه متوجه این هست جز خونه ما جایی رو نداره ببرع
ناگفته نماند بارها مادرم به داداشم گفت ،طلاها رو ببر بده زنت و ویایلت رو خونه من قایم نکن ولی گوشش بدهکار این حرفا نبود
الانم با زنش دعوا داره چون فک میکنه کار زنشه ،ما هم میگیم زنت هیچ وقت اینجا تنها نبوده که بره بالای کابینت اونا رو برداره
شاید خودت جای دیگه ایی گذاشتی و خاطرت نیس
زنش روز اول که شنید طلاها گمشده خیلی ناراحت نشد و این باعث شک ما به اون شد
ولی رفته رفته قسم میخوره طلاها رو ندیده ،منم باورش کردم فقط ی سوالی ذهنمو درگیر کرده پس طلاها چی شد؟
چون این گمشدن باعث دعوا شده تو زندگی همه امون
اینم بگم بقیه افرادخانواده مورد اطمینان هستن و اصلا از وجودطلا خبر نداشتن ،زنش که بیشتر از همه مظنونه میگه دیوانه ام بردارم تو زندگیم دعوا بندازم ،واقعا مسعله گیج کننده ایی شده ،خدا کنه پیدا بشه تا بندازیم سر داداشم تا به دیگران تهمت نزنه ،نظر شما چیه؟