سلام دوست قديمي
امروز پستم رو لايك كردي گفتم بيام تاپيكت
خيلي وقت بود نيومدم
يكبار چند سال قبل نميدونم كي بود شايد ٦ و ٧ سال قبل حرفي زدي توي يكي از تاپيكها ك من دركش نكردم
و برام عجيب بود ك ب زبون اورديش
گفتم يعني چقدر يك ادم ميتونه تنهايي كشيده باشه ك بخواد اينو بگه و براش يك درد بشه خب چرا خودش كسي رو بغل نميكنه..
حرفت اين بود ك گفتي دلم ميخاد يكي منو در اغوش بگيره مدتهاست حتي كسي منو بغل نكرده همچين مفهومي داشت… من اون زمان دركش نكردم
اما مدتي قبل احساس كردم چقدر دلم ميخاد يكي منو توي بغل بگيره يكي رو بغل كنم…ي مرور كردم تا ببينم اخرين باري ك حتي توي يك احوالپرسي روبوسي با ادمها كسي منو بغل كرده باشه كي بوده … دقت كردم هميشه خودم هستم ك توي احوالپرسي ها بجاي بوسيدن ادمها رو توي بغل ميگيرم… و اغلب كمتر كسي دستش رو دور من ميگيره و منو بغل ميكنه ..از اخرين باري ك ديگران رو ب جاي بوسيدن بغل كرده بودم و كسي دستش رو دور من ننداخته بود مدتها گذشته بود و من نياز داشتم ب اين بغل حتي بغل ي اشنا و دوست قديمي ك اتفاقي ببينمش..
اون روزا يادم ب تو افتاد و حرفت…و دركش كردم