بخدا دیگه تحمل دوری برادر هامو ندارم
یکیشون خودم بزرگ کردم
همشم تقصیر مادر شوهرم هستش
همش میگه دیگه اون مادرش نیست و هیچ نسبتی به هم دیگه ندارن
حداقل کاش صبر میکردن سال بابام بشه
مادرم زنده ست 1 سالم بود طلاق گرفتن خیلی به سختی بابام بزرگم کرد
پدرم دبیر بود واسش خیلی سخت بود بچه بزرگ کردن ولی با هرچه سختی بزرگم کرد
برادرام
من با نامادریم اختلاف ندارم شوهرم باهاش داره
برادر هام کوچیکن نمیتونن تنها خودشون بیان شوهرم میگه باید تنها بیان
ولی کاش مادرم میمرد حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ( مادرم)
میگفتن کاش دختر ما میمرد
تو بیشتر خونه ها همینه .خدا هیچ خونه ایی رو بی بزرگ نکنه . سر خیلی مسائل بحث وحرف ودخالت پیش میاد .ویکجورایی خانواده پاشیده میشه . مگه دیگران دخالت نکنن و یکی عمه رو بتونه متحد کنه . ولی چه زود پیش اومد براتون متاسفم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
