2737
2734
عنوان

دنبال باورهای جدیدی هستم برای رشد خودم.

| مشاهده متن کامل بحث + 430284 بازدید | 4307 پست

دیگه از کسی خشمگین نشدم.

دیگران رو به همون نحو پذیرفتم.

گفتم مسئولیت اعمالت رو قبول کن.

وقتی دیگه خشمگین نبودم، راحت تونستم حرفم رو بزنم.

بدون هیچ عکس العمل بد یا توهین و سر و صدایی.

شروع کردم به دوست داشتن خودم و این به من جسارت داد.

تمامی باورهامو ریختم روی کاغذ و اصلاح کردم.

این دفعه وقتی میومدن محکم در میزدن، با نگرانی در رو باز می کردم و به جای لبخند زدن میگفتم مشکلی پیش اومده؟

من هول کردم.

یکم این پا و اون پا می کردند تا باز طلبکار در بیان، اما بعد چند بار که دیدن من رو از خواب پروندن، عذرخواهی می کردند.

مجبورشون کردم به عذرخواهی.

گاهی که حالم مساعد نبود برای باز کردن در، در رو باز نمی کردم در مواقعی که واقعا زمان مناسبی نبود برای اومدن و من تنها بودم.

قبلا دوباره میومدن و من میگفتم دوش میگرفتم، نماز میخوندم، تلفن حرف میزدم و بهانه های الکی.

به اونها یاد داده بودم فقط در این صورت مجاز به باز کردن در نیستم.

اما این دفعه چیز جدیدی بهشون یاد دادم، گفتم اصلا حالم مساعد نبود، با خودم خلوت کرده بودم، گاهی دوست دارم با خودم تنها باشم.

اونها فهمیدند من خونه هستم، اما گاهی حالم مساعد باز کردن در نیست.

پس برای اینکه دوباره این حرف رو نشنوند از من، کمتر اومدن و رفتن.

وقتی میومدن و خبر عالم رو برای من میاوردند، به جای قبل که گوش میدادم و برای اینکه ناراحت نشن لبخند میزدم و تایید می کردم، و اونها میرفتند و همه حرفهارو از قول من میزدن، رفتار جدیدی کردم.

به محض شروع کردن به حرف زدن پشت دیگران، دوستانه میگفتم بیاین از خودمون حرف بزنیم، حیف نیست؟بیاین یک غذای خوشمزه به من یاد بدید.

اون وقت متوجه شدند که من دوست ندارم غیبت کنم.

نتیجه این شد حرفهای دیگران توی خونه من نیومد، حرف منم توی خونه های دیگه نرفت.

هرکی هم الان هر حرفی از قول من میزنه، همه بهش می توپن و میگن فلانی امکان نداره این حرف رو بزنه، اون پشت سر هیچکی حرف نمیزنه.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...

پرنسس عزیز یه سوال دارم

بنظرت اگه کسی ظاهرخودشودوست داشته باشه

وعزت نفس واعتمادبنفس خوب باشه

ولی بعلت تناسب زیبایی چهره بینیش عمل کنه

بازهم کارش اشتباهه؟ 

یعنی عاشق خودش باشه ولی چهره بروزوشیک

روهم دوست داشته باشه


شکرت خداجون

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

پرنسس عزیز یه سوال دارم بنظرت اگه کسی ظاهرخودشودوست داشته باشه وعزت نفس واعتمادبنفس خوب باشه ولی ...

بیتا جان هر کاری که در حد تعادل هست و انجامش حالت رو خوب میکنه انجام بده عزیزم.هیچ منافاتی با دوست داشتن خود نداره تلاش برای زیباتر شدن.حالت اغراق شده این اعمال بد هست.ما تلاش میکنیم عیوبمون رو رفع کنیم و سالم و زیبا و متعادل باشیم.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...
2728

پرنسس عزیز. یه مثالی توپستهای قبل زدی

که فقط مامهم هستیم

وجهان وادم‌های پیرامون ما

تصور اوهام هستن ووقتی

به خداوند نزدیک بشیم

اونهاکمرنگ میشن وکمرنگتر

میشه بپرسم این باوروازکجا

بهش رسیدی؟

واقعا مثال جذابی بودبرام

دوست دارم بیشتربدونم

شکرت خداجون
تا اینجا مشکل رو پیدا کرده بودم، میدونستم اشتباه کار کجاست. میدونستم که وقتی خانواده همسر با یک متل ...

عزیزم میشه بگی در مقابل تیکه دیگران چطوری حالیشون کرد

من اصلا خودم اهل تیکه نیستم

فقط خشمگین میشم و غصه میخورم

بخوام حرفی بزنم کنترل ندارم

اما خیلیا رو دیدم با تیکه جواب همدیگرو میدن

خیلی ریلکس 

اما من نمیتونم


من خواهر شوهرام از کی نیومدن خونم

به شوهرم میگم زنگ بزن نمیزنه اون

من خودمم چون بهم زنگ نمیزنن من نمیزنم

حالا شهرستان رفتی همه اونجا همدیگرو میبینن

میخواد تیکه بندازن

به شوهرم با شوخی و خنده 

که من متوجه بشم

من خیلی باهاشون خوب هستم احترام زیادی بهشون میزارم

اما همیشه نه گاهی در حقم ناحقی میشه

و از این موضوع ناراحتم

اگه اونجا حرفی انداختن چکار کنم؟؟؟

تشکر دوست خوبم

.
دیگه از کسی خشمگین نشدم. دیگران رو به همون نحو پذیرفتم. گفتم مسئولیت اعمالت رو قبول کن. وقتی دیگه ...

من ۲۷سالمه لیسانسمو گرفتم که ازدواج کردم ولی متاسفانه چون همسرم با کار مخالفه مخصوصا جاهایی که با اقا در ارتباط باشی مجبور شدم هم ادامه دادن درسمو هم پیگیری برای پیداکردن کار رو بزارم واسه همیشه کنار
خداروشکر همسرم مرد خوبیه بعد ازیکسال از خونه داری برای بارداری اقدام کردیم و زودحامله شدم متاسفانه هم‌ون هفته های اول سقط شد و و بعد ازیکسال دوباره اقدام کردیم و مجددا تو هفته های اول سقط شد و دکترم گفته تایکسال جلوگیری داشته باش
این بارداری مو به خونواده شوهرم نگفتم نمیدونم. ولی شک کردن
میخاستم اینو بگم که کلا من قبل ازدواج هدف های دیگه ای داشتم ولی الان همشون پر شدن و فقط بچه دارشدن مهم شده خیلی روی این موضوع حساس شدم و خونواده همسر هم مزید بر علت میشن
دوس دارم یکم ازین موضوع دور بشم ولی واقعا نمیدونم چکا کنم چه هدفهایی بزارم واسه خودم و برم سمت اونا

من در تصمیم گیری ضعیفم اصلا نمیدونم به چی علاقه دارم که برم سمتش این منو ازار میده

خداجووووونم بخاطر انچه دادي و هرانچه ندادي شكر
2738
پرنسس عزیز. یه مثالی توپستهای قبل زدی که فقط مامهم هستیم وجهان وادم‌های پیرامون ما تصور اوهام هست ...

سلام دوستان عزیزم.

بیتا جان اینو من بعد خوندن کتاب های دونالد والش و کتاب در آغوش نور بتی جین ایدی به فکرم رسید.

شاید درست نباشه اصلا.

اما احساس خوبی میده به من.

باعث میشه دیگه از کسی خشمگین نشم، چون شاید اصلا این آدم وجود نداره.

تمرکزم رو به جای اینکه بگذارم روی اون آدم، میگذارم روی خودم و عملکردم.

مثل یک بازی میمونه، مثل یک خواب، فقط خودت واقعیت داری.رابطه تو با خودت و رابطه تو با خدای خودت.

دیگران صرفا وسیله آزمایش ما هستند تا گوهر وجودی مون رو نشون بدیم.

مثل همون آیه فرزندان تو و اموال تو وسیله آزمایش تو هستند.


خوشا راهی که پایانش تو باشی...
عزیزم میشه بگی در مقابل تیکه دیگران چطوری حالیشون کرد من اصلا خودم اهل تیکه نیستم فقط خشمگین میشم ...

پریا جان هر کسی یک شخصیتی داره.ما نمی تونیم تیکه بندازیم، چون اصلا ندیدیم کسی تو خانواده مون و بیشتر مادرمون این کارهارو بکنه.

و خدارو شکر میکنم که یاد هم نگرفتیم، حاضر جوابی های تند و تیز و تیکه انداختن کار مانیست، مادامی که عقل داریم باید از اون استفاده کنیم.

باید از مرحله خشمت بگذری، عبور کنی.

بعد خیلی راحت اگه کسی متلک انداخت و به قولی به در گفت که دیوار بشنوه، بگو عذر میخوام، منظورتون با من هست؟

اگر مشکلی هست خوشحال میشم با خودم مطرح کنید.

اونها هم میگن مثلا آره، تو به ما زنگ نمیزنی، شما هم از خودت دفاع کن.

بگو آخه من فکر می کردم شما هم اینجوری راحت ترید، چون شما هم تماس نمی گرفتید، اگر دوست دارید زنگ بزنیم، حتما این دفعه تماس میگیرم باهاتون، شما هم تماس بگیرید.

مشکل ما همون خشمه هست و جوری که داستان را برای خودمون تعریف می کنیم.


از قول خودم میگم پریا جون، نه شما.فکری که تو سر اکثرمون میاد:

مثلا میگیم با خودمون:"به من زنگ نمیزنن که منو کوچیک کنن، خونه ام نمیان که من نرم، مگه من چه هیزم تری بهشون فروختم؟چه بدی بهشون کردم؟فلان جا اینکارو کردم، فلان جا از خودم گذشتم، اینقدر بهشون احترام میگذارم، آدم نیستند، تربیت خانوادگی ندارند، منم دیگه زنگ نمیزنم تا بمیرن، ببینن کی روی کی رو کم میکنه؟"


بخاطر این پر از خشم و نفرت میشیم.بیایم یک جور دیگه ای فکر کنیم:

مثلا بگیم:"به ما زنگ نمیزنن که مزاحممون نشن، بگذار یک بار من بزنم حالشونو بپرسم"


این هیچ خشم و نفرتی پشتش نیست.اگر هم حرفی زده بشه این وسط، راحت میتونی از خودت دفاع کنی، با آرامش.

مگه حدیث نداریم برای هر اشتباهی از برادر مومن خودت هفتاد تا دلیل خوب بتراش. بعد از اون که همه هفتاد تا رد شد، حق داری فکر بد درباره شون بکنی؟


خوشا راهی که پایانش تو باشی...
من ۲۷سالمه لیسانسمو گرفتم که ازدواج کردم ولی متاسفانه چون همسرم با کار مخالفه مخصوصا جاهایی که با اق ...

عزیزم حتما برو دنبال خواسته هات.البته بعد ازدواج باید خواسته هامونو با همسرمون تعدیل کنیم.

تعدیل یعنی اینکه اگه از این محیط کاری مردانه خوشش نمیاد، دنبال یک محیط زنانه مورد پسندش باشیم، نه اینکه کار رو ول کنیم.

اگر از تحصیل کنار آقایون خوشش نمیاد، درس های غیر حضوری برداریم یا رشته ها و دانشگاه هایی که کمتر با آقایون در ارتباط هستیم.

کم کم کاری کنیم حساسیت های همسرمون رو هم تعدیل کنیم با اعتمادسازی.

نگران بچه نباش، خودش میاد، به وقت و زمانش.

ما نمیتونیم از اون چیزی که خدا برامون مقرر کرده، نه یک روز جلو بزنیم، نه یک روز عقب بیفتیم.

پس نگران اون نباش، چون دست ما نیست موضوع بچه.

اما نگران اون چیزی باش که دست خودت هست، آرزوهات.

به داشته هات فکر کن، نه نداشته هات.

به مزایای بچه نداشتن، نه معایب بچه نداشتن.

دوست ها و اطرافیان جدید با اهداف جدید بیار توی زندگیت.

از طرز تفکری که آزارت میده دور باش.

برای بچه هم تلاش کن، اما در کنار زندگیت.

هدفت نباشه.

اگه نمیدونی چی دوست داری؟یک حسی داریم که به خوبی نشونت میده.

حس حسادت.

یکی از زیباترین و بهترین حس های ما، که ما ازش بد استفاده میکنیم.

حسادت مثل یک آدم کوچولو میمونه که روی شونه های ما نشسته.

با دیدن هر کسی که کارهاش و شرایطش مورد علاقه قلبی و واقعی ماست، شروع میکنه به داد و بیداد و جیغ کشیدن.

حال مارو خراب میکنه.

مثلا دختر عمویی داریم خیلی خوش اندام و زیبا که مثلا رشته زبان انگلیسی میخونه و تو کار ترجمه است.

هر وقت میبینیمش، حالمون بد میشه، بهش حسودی میکنیم.

این یعنی شرایط اون رو دوست داریم.

تلاش کنیم مثل اون بشیم، به جای کینه ورزی و حسادت و خراب کردن اون، بریم باهاش دوست بشیم.

بهش نزدیک بشیم.

از برنامه روزانه اش الگو بگیریم.چه کتابهایی میخونه؟چه کارهایی میکنه؟

و تلاش کنیم با خود امروزمون رقابت کنیم، نه دیگران.

چون دیگرانی وجود ندارند.

اونها آینه اعمال و رفتار و انعکاس خواسته های ما هستند.

فرم بدن ما، هیچ وقت شبیه یکی دیگه نمیشه، پس دست از این تلاش برداریم.

سعی کنیم اگر امروز 75 کیلو هستیم، سال دیگه این موقع 60 کیلو باشیم.

این تلاش برای بهتر شدن هست، نه دیگری شدن.

امیدوارم زودتر علایقت رو پیدا کنی و از این فرصتی که خدا بهت داده و بچه نداری، به نحو احسن استفاده کنی و به آرزوهات برسی.مشکلاتت رو مانع نبین سر راهت، تبدیلش کن به یک پله، بگذارش زیر پات و قدت رو بلندتر کن.

خوشا راهی که پایانش تو باشی...
سلام دوستان عزیزم. بیتا جان اینو من بعد خوندن کتاب های دونالد والش و کتاب در آغوش نور بتی جین ایدی ...


این باور یکی ازبهترین باورهاییه که حسش کردم

ممنونم ازینکه برام پررنگ ترش کردی




شکرت خداجون
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687