خیلی تنهام تو شهر خانواده شوهرم زندگی میکنم ازشون هیچ وقت خیرو مهربونی به من نرسیده ده روزهبچم مریضه افتاده رودستم یه پام خونس یه پام دکتر و بیمارستان دوتا بچه کوچیک دو سال و چهار سال دارم همسرم تا شب سرکاره. بس استرس کشیدم دارم غمباد میگیرم
از یه طرف بچم جلو چشمم داره مث شمع اب میشه نمیدونم چکار کنم براش از طرفی دوتا کوچیکا اینقد اذیتم میکنن که دارم خفه میشم عصبی شدم خیلی حالم بده هیچ کس درکم نمیکنه چقد شرایطم بده