اسی چهار سال پیش شوهرم یه شهر دیگه خونه کرایه کرد بنگاه هم گفت فلان روز خالی ما هم وسیله بار زدیم ده ساعت تو راه بودیم وقتی رسیدیم خسته و کوفته دیدیم بله مستلجر قبلی اصلا یه وسیله هم جمع نکرده اینقدر اعصابم خرد شد خسته راه هم بودم یعنی داغون شدم تو شهر غریب کامیونی هم نیگفت سریع خالی کن هیچی دیگه سوهرم و برادراش رفتن وسیله ها خانم از اتاق خواب جمع کرد ریختن تو حیاط و سالن تا ما وسیله اامون جا دادیم تو اتاق تا فرداش تخلیه کردن حالا زنه بیشعور میخواد نره من وبترسونه میگفت این خونه مار داره عقرب داره 😐😐