قرار بود باهام بریم مشهد مارو برسونه ترمینال اونام اومدن دم در تا آماده میشدم گفتن طول میدی ولم کردن رفتن داشتم نماز میخوندم قلبم درد گرفت از بی کسی
با موتور خودم رسوندم ترمینال باسختی نزدیک بد چادرم لای چرخ موتور گیر کنه
حالا باخواهرم درد دل میکردم میگفت پیامش بده بگو چرا منتظرم نشدی همسایه هم بود دو دقیقه منتظر میشد بنظرتون چیکار کنم من اصلا تا الان که عروسیشون بودم همیشه کوتاخ اومدم یا بقول خواهر تو سری خورم
چیکار کنم چی بگم اصلا؟