دوستان یه خواستگار داشتم وقتی می خواستن بیان خونمون چون اولین خواستگارم بود خیلی استرس داشتم
زنگ خونه رو که زدن یهو دیدم تو پله ها صدای چند تا خانم میاد رفتم تو اتاق مامانم تعارفشون کرد اومدن تو بعد که اومد پیشم گفتم اینا کین؟گفت نمی دونم .خلاصه رفتم تو اتاق ،مادر پسره شروع کرد به معرفیه ۷ تا دخترش که باهاش بودن (منم تو دلم گفتم این همه خواهرشوهر🫨 )بعد معرفی ۷ تاشون گفت پری هم راهش دور بود نتونست بیاد ندا جونم دانشگاهه🤪🙄