2777
2789
عنوان

جهاز برون!!!!

366 بازدید | 29 پست

چند ساعت دیگه قراره جهازم برده بشه،برای همیشه باید با اتاقم و خونه ای که توش بزرگ شدم خدافظی کنم،چه بغض بدی دارم🥺

هم خوشحالم هم ناراحت هم استرس دارم هم خوابم میاد ولی خوابم نمیبره🥺😭یعنی فردا شب دیگه من اینجا نیستم؟!🥺🥺🥺تختم ،وسایلم ،مادرم…..چقدر دلم برا مامانم تنگ میشه😭😭😭

مامانم خوابیده دلم میخواد ی دل سیر بغلش گریه کنم تا آروم شم ….چرا اینجوری شدم الان؟!!!!🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️برا این روز که بخوام برم خونه ی خودم لحظه شماری میکردم اما الان انگار کم اوردم……

من میترسم …..خیلی زیاد ….از مسئولیت میترسم ….از اینکه خدایی نکرده روزی پشیمون شم میترسم از همه چی میترسم….لطفا برام دعا کنید و انرژی مثبت بدین بهم🥺🥺🥺❤️

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یک چیز طبیعیه،بعدش کره ماه نمیخای بری که،  هروقت خواستی مامانت در دسترسه دوروز دیگ ور دلشونی بزار اوناهم نفس راحت بکشن برو خونت حال کن با وسایل جدید

امضامزیرسرت ی کم ذغال ونمک ونون خشک بزارتومشمای فریزر بزارتابالشت بخاب.دیگ کابوس نمیبینی.کابوسای وحشتناک جن وچیزای ترسناک منظورمه،این تجربه ی منه،شباساعت۳شب ازخواب میپریدم،چون توخواب میدیدم یکی باصورت وحشتناک دنبالمه یا یکی بااره برقی میبُرّه بدنمو،یاتوتاریکی جن دنبالم بود،ایناروگذاشتم زیرسرم و دیگ ندیدم.خانومایی ک زیر۲۰سالید ومجرد،براتون میخام نصیحت کنم.نزارید حسرت چیزای کوچیک ب دلتون بمونه.من مجرد ک بودم نمیزاشتن آرایش کنم.الان همسرم کاری نداره بهم ولی هرچه قدر هم آرایش میکنم بازم حسرت هست برام.انگار ک هیچ لذتی نداره،همه چی ب وقتش قشنگه.کافی شاپ برید بادوستاتون.بازار برید بادوستاتون.برید کتابخونه باهمدیگ خوب باشید.تنهایی برید گردش.عصری دلت گرفت برو پارک منتظرنمون ک یکی بیاد ببرت.برادل خودت،بروکاشت ناخن،مثلا وقتی پریودی.اگ غسل باکاشت روقبول نداری.برو دوتا موی مدل شاخ سوسکیتو رنگ کن.میبینی؟اینابرای من حسرته.خییییلی چیزای کوچیک هست.شاید براهمتون بی ارزش باشه اما برامن باارزشه.چون منع شدم.مادربزرگم منعم میکرد.نزارید حسرت چیزای کوچیک تودلتون بمونه.
سفر قندهار که نمیری فرداش برمیگردی تو همون اتاق میخوابی

مامانم برنامش اینه منو که فرستاد خونه ی خودم برا همیشه از تهران بره….میخواد بره پیش خواهر برادراش که شهر دیگه هستن…..دلم گرفته…..

این احساس معمولا روز خواستگاری و عقد و عروسی میاد سراغ آدم و کاملا طبیعیه چون احساس مسئولیت و کمی نگرانی میاد سراغ آدم 

من یک ولد از طایفه ای غرق کثافت!یا کل نژادم همگی اهل عبادت.من اهل جنون اهل نماز اهل نجابت.هر طور که باشم به کسی یا احدی چه؟
حالا جهاز رفته خود و اتاق هستید ،،،چند وقت هم باید برید جهاز بچینید ،،،فردا شب  عروسی نیست

خونم بغل مادرشوهرمه و احتمالا ایشون جهازمو بچینه،مامانم میخواد از تهران بره….دلم گرفته…..

سلام عزیزم ان شاءالله خوشبخت باشید در کنار هم فکرای خوب و قشنگ داشته باش این حالت هات طبیعیه چرا که هر تصور منفی میشه خیال منفی و هر خیال منفی میشه واقعیت پس عزیزم مثبت نگر باش تا دنیا برات بگذره

هر روز خونه مامانتی بیخیال خونه خودت آرامش بیشتری داره راجع به مسئولیت نمی تونم بهت چیزی بگم چون ه ...

خونم بغل مادرشوهرمه و مامانم میخواد منو بفرسته و بعدش برای همیشه از تهران بره گلم،،،،چیجوری میتونم هر روز خونه ی مامانم باشم؟؟🥺🥺😭 مسئولیتم که واقعا بهش فکر میکنم خیلیییی سخته منی که دست به هیچیییی نمیزدم تو خونه ی خودمون😭😭😭

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز