من شش سال پیش با مردی ازدواج کردم ک ی پسر سیزده ساله از زن سابقش داشت
واقعا و از ته دل پسرشو(اسمشو میزارم سامان) دوست داشتم و بش محبت میکردم و ب شوهرم همش توصیه میکردم بش محبت کنه و براش کم نزاره و جلو اون ب من محبت نکنه و... و...
ولی متاسفانه شوهر من خیلی بی عقلانه رفتار میکرد و پسرشو ب من حساس کرد
از طرفی هم منو ب اون حساس کرد
وسامان هم متاسفانه به شدت پرو و زبون دراز و حاضر جواب و بی ادب بود و هست
من اوایل خیییییلی صادقانه و ساف و ساده بودم باشون ارثیه خودمم نصفشو خرج شوهرم و سامان و بقیه خانواده شوهرم کردم (براشون هدیه میگرفتم)
تا اینکه چند مورد بی ادبی سامان و دیدم و شوهرمم همش نقشه میکشید باقی ارثمم ازم بگیره چون اعتقاد داره زن نباید پول داشته باشه پرو میشه و از چند لحاظ هم دلمو شکوند و برای ازدواج هم گولم زده بود ی جورای
خلاصه طوری شدم ک دیگه ن تنها از پول خودم خرج نمیکردم بلکه تا میتونستم و میتونم ب بهانه های مختلف از شوهرم پول میگیرم طوری ک بخاطر این موضوع خیلی بحث مون میشه و اذیتم میکنه (چون اوایل ب شدت قانع و کم خرج بودم الان سختشه)
حالا
خواهر بزرگم میگه بخاطر پول آرامش زندگی تو از بین نبر ارزش نداره و هرچقدر خودش بهت داد(ماهی بیست تا بیست و پنج ملیون درآمد داره سه بمن میده) بسته دیگه خودت ازش نگیر ک اونم اذیتت نکنه (کارای میکنه ک میدونه بش حساسم ک حرصم بده)
خواهر کوچکمم میگه نسبت به درآمدش خیلی کم ب تو میده وقتی ب پسرش ماهی سه میده ب تو باید بیشتر بده چون در آخر هر چیم داره ب پسرش میرسه و از اونطرفم داره براش خونه میسازه و... حداقل باید ماهی پنج ب تو بده بگیر کوتا نیا نزار بت ظلم بشه اگه نداشت خونه نمیساخت و...
نمیدونم چکارکنم خودمم بیشتر حرف خواهر کوچکمو قبول دارم چون از هیچ لحاظ کنارش احساس خوشبختی ندارم حداقل از لحاظ مالی نمیخوام بهم ظلم بشه
از طرفی میگم نکنه اشتباه میکنم و...
اینم بگم شوهرم خونه و ماشین هم از خودش داره ملک اضافه هم داره گذاشته برای آینده پسرش
نظرتون 🤔