خانم های محترم اگه تو یه خونه با خانواده شوهر زندگی کنیم با همسری ک به شدت ب خونوادش وابسته است و البته اونا طبقه ی پایین میشینن و ما بالا و ورودی مشترکه و درشونم همیشه بازه و طبیعتن بدون دیدن و دیده شدن نمیتونی بیرون بری..... و اینکه یه بحرانو پشت سر گذاشتی و الان تمام خانواده ی همسر به خونت تشنه ان و به دلایلی حق دارن!! خواهش میکنم بهم بگید تو این شرایط باید چکار کنم؟ خیلی سعی کردم قضایا رو بنویسم اما انقدر پیچ در پیچ بود ک نشد. دلم میخاد از خونه بیرون برم اما طبیعتن منو میبینن تو راه پله و من از روبرو شدن باهاشون وحشت دارم. خیلی روزای بدی رو میگذرونم. حدود دوماه خونه ی مادرم قهر بودم و الان دو هفته است برگشتم و یجورایی زندانی ام. شوهرم هم اصراری نداره ک برم یا بیام یا چکار کنم.
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
اگه مقصر بودی کم کم یک کاری کن دل شوهرت بعده خانواده اش به دست بیاد یهو خیلی عوض نشو خصوصا که میگی وابسته است اگر اونها مقصر بودن عادی رفتار کن تا برای هردو تون فراموش بشه
اگر دلیل قهر و دعوا و وحشتت اشتباهی که شما مرتکب شدی و قابل بخشش نبوده یه مدت مدارا کن تا زندگیت به ...
خیلی نوشتم اما چون خیلی زیاده و البته خیلی پیچ در پیچ پاکش کردم. میتونم بگم کارای اشتباه زیادی این وسط انجام دادم. اول اینکه پشت سرشون با شوهر خاهرشوهر و مادرش حرف زدم ک به گوششون رسوندن و اونا هم خیلی رو این قضیه حساسن و با من یه دعوای طوفانی کردن. منم گذاشتم رفتم و کارم به اجرای مهریه و توقیف ماشین و اینا کشید و خیلی شوهرمو جلوی خونوادش ضایه کردم. اما هرجوری بود منو برگردوند الانم خودش عادیه هرچند زخم زبون میزنه اما خونوادش هنوز باهاشون روبرو نشدم و خیلی میترسم. با این اوصافی ک گفتم میگی چه کنم؟
ببین خودتو بزار جای اونا پس از رفتارشون ناراحت نشو ولی من پیشنهاد میکنم عادی برخوردکن و یه مدت جلو ...
خاهره ک منو ببینه مطمعنم سر و صدا راه میندازه. بابا و مادرشم لابد خیلی کفری ان. میگن چرا نیومدی یه معذرت خاهی کنی و رفتی مهریه اجرا گذاشتی! نمیدونم باید چکار کنم. اصلن نمیتونم رودررو ازشون معذرتخاهی کنم بخصوص کارایی ک باهام کردن یادم میاد. ولی بخاطر زندگیم شاید مجبور باشم. ولی اصلن توی صحبتای رودررو راحت نیستم به شدت تپش قلب میگیرم و نمیتونم رودررو با کسی خوب حرف بزنم.
شما با اونهازندگی کردی میدونی با چی خوشحال میشن مثلا تولدشون چیزی بخری یا یهو یک کیک درست کن برو پایین باهاشون بخور یا خرید بیرون رو اگر پیر اند کمک کن یا...... البته خیلی هم شلوغش نکن فکر کنن خبری البته اگر واقعا باید عدر خواهی بکنی اول اونکار بکن به نظر من ادمی که معدرت میخواد خیییلی قوی هست