ماشين خريديم شوهرم حرفشو زد كه ميخواد قربوني بخره، به زور مجبورش كرد قربوني رو ببريم اونجا ، اخر سر كه ميخواستيم برگرديم يه تيكه دست گوسغندو انداخت تو نايلون بيا اينم براي تو اوردم خونه فقط چربي بود بقيش يكم فقط گوشت.
با شوهرم دعوام شد گفتم بايد ببري پس بدي اينو من نميخوام.
تا صبح نخوابيديم فقط جيغ و داد بود جلو چشمم يه راسته بزرگ داد دخترش سرشو همه چيرو نگه داشت واسه خودش ازش متنفرم