سلام گلها شبتون بخیر
امشب یه اتفاقی محل کارم افتاد، یهو به دلم افتاد بیام اینجا هم تعریف کنم
همانطور که قبلا گفته بودم من شغلم مشاور املاک هست که در کنار پدرم مشغول به کارم
امشب مشتری عزیزی داشتیم که یک زن و شوهر بودن با سه تا بچه قدو نیم قد ، خوداااااا چقدرم شیطون بودن🥺🥰🤤❤
در حین قرارداد معلوم میشد که خانم خریدار، دل تو دلش نیست و همش استرس داشت و صحبت ک میکرد صداش میلرزید و سرجاش بند نمیشد و زیر لب همش دعا میخوند و زمزمه میکرد🥺
دوسه ساعتی طول کشید تا فروشنده با خریدار کنار اومدن و قرارداد نوشته شد😍❤
تا همه چیز تموم شد و فروشنده و خریدار دست خیر به هم دادن
یهووو خانم آقای خریدار، بغضش ترکید زد زیر گریه 🥺🥺🥲🥲
چقدررررر گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
گریه از سر خوشحالی
میگفت بزرگ ترین آرزوم این بود که سقف روی سرم مال خودم باشه منت صابخونه نکشم 🥺🥲❤
خلاصه اشک هممون رو در آورد🥲❤
هنوزه که فکرم درگیر شه و خوابم نبرده🥺
این لحظه شیرین رو برای همه مستاجر ها آرزو میکنم ❤
و به امیدی روزی که همه مشکلات مالی مردم حل بشه و کسی دغدغه پول و خونه وماشین و... نداشته باشه الهی امین🙏