وایی هیچ وقت یادم نمیره ماهم تو حیاطمون مثله شما کرده بودم یه سری دوتا جوجه که بزرگ شده بودن ولی پراشون کامل در نیومده بود از سبد افتاده بودن و مرده بودن وقتی بغلشون کردم شکمشون پر غذا بود
پدر مادرشون همیشه میومدن و گریه میکردن 🥲یعنی قشنگ پنچ سال هر روز میومدن و گریه میکردن